مثل اینکه تاریخ دارد مدام تکرار میشود، نمیدانم چرا این شبها که گاهی مینشینم و قسمتهایی از مختارنامه را نگاه میکنم، میبینم که هر دفعه شمر دارد کشته میشود، آخر چند روز پیش که اتفاقی مختارنامه را نگاه میکردم شمر به قتل رسید و تا آن جایی که عقل تاریخیِ! من قد میکشد شمر یک بار بیشتر نمرده است.
داشتم همینطوری با خودم تحلیل میکردم که یک شیرِ پاکخورده ای شبکه را عوض کرد و دیدم که مختارنامه دارد پخش میشود و شمر دوباره زنده است؛ از حیرت داشتم قالب تهی میکردم. کمی که گذشت آرام شدم و چند بار هی شبکهها را بالا و پایین کردم و دیدم که شمر هی میمیرد هی زنده میشود، هی میمیرد و هی زنده میشود.